پارت سوم با اینکه از روبه رو شدن باهاش می ترسیدم ولی یه اشتیاق درونی باعث شد بگویم : منم میام.» می تونستم رضا رو نیگا کنم که میره باهاش حرف بزنه یا میمیره یا سالم بر می گرده و همه چیو برامون میگه یهو گفتم : امشب که وی آی پی بود چرا اومده ؟!» رضا نیشخندی زد : معلومه پارتیش کلفته .» - من میرم آفیس ببینم با چه اجازه ای اینجاست .» کلی با آقای باقری صحبت کردم باید قبل از این اجرا می فهمیدم اینجا په خبره ! دامن لباس افلیا رو جمع کردم و رفتم سمت آفیس .آقای سالن ۵ صندلی آخر سمت چپ ( ادامه داستان )
سال ۵ صندی آخر سمت چپ ( ادامه داستان )
سالن ۵ صندلی آخر سمت چپ (ادامه ی مطلب
,» ,رو ,آفیس ,باهاش ,رضا ,اینجاست » ,» کلی ,ای اینجاست ,اجازه ای ,با چه
درباره این سایت